برای دردانه ام

کریسمس و ورود به 6 ماهگی

قشنگم تقریبا" اتمام ٥ ماهگیت با کریسمس مقارن بود ( یک روز به سال 2012 مونده). درسته که کریسمس ربطی به ما نداره اما به هر حال قشنگی خودش رو داره و من خیلی درخت کریسمس و بابا نوئل و .... دوست دارم . بابا زحمت کشید و درخت کریسمس رو تزئین کرد .  هر جا رو که گشتیم نتونستیم لباس و  کلاه بابا نوئلی برات پیدا کنیم و من هر جور که شده مصمم شدم و برات یه کلاه درست کردم . و یه کادو هم برات خریدیم (یه عروسک بابانوئل خیلیییی خوشگل). اینم چند تا از عکسای کریسمس.در ضمن کریسمس و تولد حضرت عیسی (ع) رو به تمام هموطنای مسیحیمون تبریک میگم.   ...
19 شهريور 1391

ورود به 4 ماهگی

دختر خوبم دیروز سه شنبه ٩ آبان به سلامتی ٣ ماهگی رو تموم کردی و وارد چهارمین ماه شدی. دختر گلم الان روبروم خوابیدی.واقعا وقنی میخوابی شبیه فرشته ها میشی.معصوم و نورانی و آرامش بخش.  اگه بخوام توصیفت کنم باید بگم موهای زیادی که داشتی کمتر شده و کمی هم تاب داره؛ موهای روی پیشونیت هم نسبتا ریخته ؛ مژه هات هزار ماشالله بلند و تابداره ؛ طرف راست و چپ و زیر چونتو چنگ انداختی ؛ بینی و دهنت هم نسبتا کوشولو هستن . ابروهات هم بلند و به نظر میاد پیوندی باشه ؛ لپات هم ک ماشالله داره. لاله گوشهات به سمت بیرونه و چشمات رو به بالا و مردمک چشمات درشت و سفیدی چشمات آبیه روشن میزنه قربونت برم که خیلی خانم هستی و ذره ای منو اذیت نمیکنی. خو...
19 شهريور 1391

واکسن 4 ماهگی

عزیز تر از جانم دیروز ٩ آذر به سلامتی ٤ ماه رو تموم کردی و وارد ماه پنجم از زندگیت شدی. برای تزریق واکسن سه گانه و قطره فلج اطفال ساعت ١٠ بردیم درمانگاه و بابایی هم که بخاطر شما مرخصی گرفته بود خلاصه بازم من دلم نیومد بیام داخل اتاق و پاهات رو نگه دارم و بابا این کار رو کرد اما چون بزرگتر شدی و مدام دست و پات رو تکون میدی بابا  تو نگه داشتنت به فشار افتاده بود خلاصه کلی گریه کردی و اشک از چشمات سرازیر شد. قبل از اینکه از خونه در بیاییم بهت قطره استامینوفن داده بودیم و این بود که تو ماشین خوابیدی . اما کلا تا شب کم خوابدی و هر بار کوتاه مدت با وجود اینکه الان که ٢٤ ساعت از زدن واکسن گذشته و من دارم اینا رو مینویسم تا حالا تب ...
19 شهريور 1391

واکس دو ماهگی

کوچولوی نازم امروز ٩ام مهرماهه و شما دو ماه رو تموم و وارد سه ماهگی شدی. صبح بابایی مرخصی ساعتی گرفت و شما رو بردیم درمانگاه برای زدن واکسن . البته قبل از حرکت دو برابر وزنت یعنی تقریبا ٩ قطره استامینوفن دادیم تا کمتر درد احساس کنی . من که طاقت دیدن واکسن زدن به شما رو نداشتم و باباجون زحمت کشید نگه داشت تا به رونهای خوشگل و کوچولوت واکس بزنن. واکس سه گانه و هپاتیت b و قطره فلج اطفال. خیلی گریه کردی اما تو ماشین آروم شدی و خونه هم بعد از شیر خوردن خوابت برد . باید مدام حواسم جمع باشه که تبت زیاد بالا نره . و پا شویه کنم و دست و صورتت رو با آب نسبتا ولرم بشورم . تماس گرفتم با دو تا درمانگاه جهت سوال کردن کمپرس آب گرم یا سرد. یکی گفت از فردا...
19 شهريور 1391

داروهایی که در بارداری مصرف کردم

یکی یکدونه اینا داروهایی بود که دکتر برام در مراحل مختلف ویزیت تجویز میکرد: دمیترون و زینتوما (کپسول زنجبیل) و ویتامین ب۶ برای تهوع که دفعه سوم ویزیت زینتوما رو حذف کرد. قرص فولیک اسید (که دفعه دوم ویزیت حذف شد) مولتی ویتامین پریناتال (که جایگزین فولیک اسید شد) وقتی هم که شدیدا سرما خوردم و مدام سرفه میکردم با تب بالا و فشار بالا و ضربان قلب بالا و چرک این داروها از طرف دکتر ها برام تجویز شد. دکتر کلینیک : استامینوفن - سفلکسیم و شربت .... دکتر خودم:شربت پروسپان دکتر متخصص ریه: اسپری تنفسی- پروسپان و قرص.... قرص کلسیم و امگا ۳ : كه در ۲۲ هفتگي داد و يكروز درميون بايد بخورم . قرص آهن با نام ferro sanol : چون تو آزمایش هفته ٢٧ ام کمی...
5 شهريور 1391

جشن تولد یکسالگی

عزیز دلم ٩مرداد مصادف بود با اولین جشن تولد شما و قشنگترین لحظه ی زندگی من .از مدتها قبل برگزاری مراسمی در خور تو فکر و ذهنم رو مشغول کرده بود و براش نقشه میکشیدم . راستش بخاطر شرایط نمیخواستم تولد برات بگیرم اما به هر حال من همیشه اعتفاد داشتم مهمترین تولد ؛‌تولد یکسالگی هست و برنامه های زیادی داشتم .از طرفی بخاطر ماه مبارک رمضون هم دستمون بسته بود و نهایتا تصمیم گرفتیم که بجای جشن گرفتن ؛ مهمونامون رو برا افطار دعوت کنیم . از وقتی تصمیم جدی شد برنامه ریزی های من هم شروع شد از طراحی کارت تولد و برگه یادگاری گرفته تا پیدا کردن سالن مناسب . و نهایتا این مشغله های ذهنی برام خیلی خوب بود و منو از دنیای خودم خارج میکرد و نمیذاشت به مسائل ...
2 شهريور 1391
1